چله مبارک
سلام مامانی به مناسبت یلدا شام خونه مامان جون حمیده دعوت بودیم که من ژله هندوانه درستیدم و مامانی رفت تبریز پیش رویا جون. رویا جون دیروز از بیمارستان مرخص شده بود و مامانی یه شب اومد بستان آباد امروز خاله سمیه اس ام اس داد که شب نتونسته مواظب رویا باشه و ترسیده خدای نکرده واسه رویا اتفاقی بیفته واسه همین مامان جون حمیده رفت پیش اونا و همگی خونه مامن جون حمیده بودیم جای رویا و خاله سمیه و عمو رحیم و مامان جون حمیده خالی بود. این شما سه تا فسقل و سفره چله مون بابایی یه جعبه پشمک لقمه ای به همراه یه هندوانه واسه مامان جون حاج لطیفه خریده بودن و معذرت خواسته بودن نمیتونیم شب پیش اونا باشیم البته بعد از شام رفتیم خونه مامن جون حاج...
نویسنده :
حبیبه
23:57